حرفهای آخر پاییز
جمعه, ۲۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۱۶ ق.ظ
کمکمک آخر پاییز میشود و آمار کبوترها دستمان نیست
آمار عقابها نیز
و کم داریم
خیلی کم داریم
وجود مقدس مصلح بزرگ را
چه قدر هم که زمستان بدون او سخت است
و ارزشهای پوشالی که در غیبت او شکل گرفتهاند
چه قدر دلیر شدهاند و اذیت میکنند!
قاط زدهایم و نعره میزنیم
و نیست که ما را در آغوش بگیرد
و تنهاییم
منتظر پیروزی
که دست نخواهد داد
جز در «غرقآب خون و عرق»
و آماده نیستیم
خوابمان گرفته
و منتظر مرگیم
بیا
بیدارمان کن
گرممان کن
ما را در آغوش گیر
و پیروزی را [در آغوش گیر]
پیش از مردنمان
پیش از مردنمان
ما خون داریم
که هدیه است
به «سرباز» شما
اواخر پاییز 91
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
.
ما یقین داریم آن سوی افق مردی هست
مرد اگر هست بدانید که ناوردی است
.
نه در این کوه صدای همگان خواهد ماند
آنچه در حنجره ی ماست همان خواهد ماند
.
... چشم راهان ظهوریم، برآی از پس ابر...