اصالت سود و لذت مادی در دانشگاه یا یسر موعود و تلاشهای علمی و عملی برای رسیدن به آن!
توضیح:
1. تمامی مطالب مندرج در این متن دارای شاهد مثالهای عینی هستند؛ طبیعتاً الزامی برای ارائهی آنها وجود ندارد.
2. منظور از علم در این مقاله غیر از علوم انسانی و الهی و دینی و حوزوی است.
بی خیال معیار ارتقا؛ استاد خود دانشمند است یا مدیر علمی؟
فارغ از اینکه فعالیت آموزشی بخواهد معیار ارتقا قرار گیرد یا ارتباط با صنعت، فعالیت پژوهشی و تولید مقالات ISI معیار باشد یا مقالات داخلی و کتاب سؤال اینجا است که استاد دقیقاً چه کار باید بکند؟ نظارت بر چه چیزی؟ اجرای چه چیزی؟ دانشجو چه کار باید بکند؟ آیا استاد میتواند صرفاً مدیریت کند؟ به دانشجو بگوید «برو این کار را بکن یک مقاله در بیاور» یا حتی همین کار را هم نکند بگوید «من از پایان نامه، یک مقاله می خواهم و شرط تأیید این پایان نامه داشتن یک مقاله است» و بعد خود را در فعالیت علمی دانشجو سهیم بداند؟ یا اینکه استاد با صرف همت و زمان کافی و احاطه بر موضوع مورد تحقیق و قرار داشتن در مرز دانش، دانشجو را در ابتدا با خود هم سطح کند و بعد او را به سمت تولید علم ـ با هر تعریف مورد توافقی ـ سوق دهد؟
سؤالهای فوق را فارغ از این میتوان پرسید که روند فعلی عمل چگونه است، اما اتفاقات بسیار زیادی میافتند که مایهی آبرو ریزی هستند، از ارائه کردن پاور پوینت دانشجو به نام خود تا نوشتن کتاب از تحقیقات دانشجو ها بدون ذکر منبع یا اجازه.
یُسر موعود؛ همه میخواهند دکترا بگیرند!
تصور نویسنده این است که این همه تقاضا برای عضویت در هیئت علمی دانشگاه به این صورت که همه میخواهند دکترا بگیرند و باز همه میخواهند عضو هیئت علمی شوند ناشی از یسر موعودِ پیشگفته است! به خاطر میآورم استاد دکتر مهدی بهادری نژاد همیشه به بچهها میگفت در ایران آسانترین کار تحصیل در دانشگاه است، بعد از تدریس در دانشگاه. پیش از این خدمت بیریا ارزش بود، اما اکنون خدمت بیزحمت بیشتر ارزش دارد. به نظر نویسنده تمامی آفات آموزش عالی به هم مرتبط هستند. از تقلبهای علمی پژوهشگران تا تقلب دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی (!) سر جلسهی امتحان همگی یک ریشه دارند و آن اشتیاق بیانتها برای رسیدن به یسر موعود است.
طبقهی شریف و مدرک گرایی
یسر موعود موجب ایجاد طبقه و طایفه گرایی و ... خواهد شد؛ چنانکه تا کنون شده است. سهمیهی مضحک اعضای هیئت علمی دانشگاه ها برای تحصیل فرزندانشان از همین دست است. این نوع عدالت ساسانی که به وضوح با مبانی نظام و انقلاب سازگاری ندارد، محصول یسر، پرستیژ و قدرت موعود است که به ناحق البته، به طبقهای داده میشود.
ریشهی مدرک گرایی هم همین جا است، از مدرک میتوان به دانشگاه رسید و از دانشگاه به مدرک. این دور بی نهایت را نه سوپر انقلابیها شکستند که خود در نهایت بزرگترین افتخارشان شد همین دانشگاه (بر خلاف مقام معظم رهبری که زی طلبگی را برای خود پاسداری میکند) و نه فراریهای از جنگِ تحمیلیِ هشت ساله که سر از انگلیس و فرانسه در آورده بودند تا ادامهی تحصیل دهند و بعداً به انقلابیهای واقعی دهانکجی کنند!
مشکل کجاست؟
مشکل از نظام آموزشی است؛ بله همه میدانیم، اما نباید هرگز فراموش کرد که نظام آموزشی به وضوح ریشه در مسائل مهم و اساسیتری دارد. برای مثال در جامعهای که همه میخواهند سر هم را کلاه بگذارند، قورباغه را جای فولکس واگن بفروشند، دستاورد های دیگران را غصب کنند، در دانشگاه این جامعه غیر از تقلب و کپی و چاپلوسی و خودنمایی چه چیزی به وجود خواهد آمد؟
در دانشگاه ها و دانشکده های خوب ـ که البته نایاب هم نیستند ـ خیلی پیش میآید که انتقاد یک دانشجو از استاد نزد استاد یا در کلاس طرح میشود و مشکلی هم نیست. بعداً همه چیز پایان خوبی مییابد، اما خیلی جا های دیگر محضر استاد است و چاپلوسی و غیاب استاد و غیبت!
منشأ تقلبهای علمی دقیقاً کجاست؟ آیا در لحظهی اولین تقلب در امتحان قبح همهی انواع تقلب شکسته نمیشود؟ چرا بعضی از اساتید مرتکب تقلبهای علمی میشوند؟ آیا یسر موعود نیست که ریشهی این نابسامانی است؟ نقش افراد بیرون از دانشگاه چگونه است؟
تقدس زایی برای یک طبقه
اصلاً علاقهای ندارم پای غرب را وسط بکشم. هزاری هم که ساختار را و پوسته ها را از غرب عاریه بگیریم کسی ما را مجبور نکرده است روح غربی را حاکم کنیم. این تقلبها و مفت خوریها و بی اخلاقیها ریشه در دوری از تعالیم انبیاء دارد نه نزدیکی به فرهنگ خاصی – برای مثال تمدن غرب - که فطرت انسانی بیزار از آن است.
همان طور که تقدس زدایی از مقدسات اقدامی خائنانه است، تقدس زایی برای چیزهای غیر مقدس هم خوب نیست. معلمی مقام است، دانشجو مقدس است، دانشگاه جای مقدسی است مادامی که از اهداف اصلی خود منحرف نشده باشد.
تا کنون اشتباه پر بسامد هر که مدرک داشت عالم است، هر کسی عضو هیئت علمی بود معلم است و هر که دانشجو است واقعاً هدفی جز طلب دانش ندارد راه را بر خیلی از اصلاحات در محیط دانشگاه بسته است. امروز باید یک بار برای همیشه اصلاح در ابتدا از اندیشه آغاز شود تا دانشگاه واقعی دوباره متولد گردد.
نسخهی پی دی اف
اصالت سود و لذت مادی در دانشگاه یا یسر موعود و تلاشهای علمی و عملی
برای رسیدن به آن!
پی نوشت: شعر آقای مدهوش با عنوان «کار همگانی» خیلی دل ما را برده است این مطلب و آن شعر با هم ارتباط معنایی جالبی دارند!
دیدگاهها (۷)
م.م
۰۲ بهمن ۹۱ ، ۱۴:۴۴
"از تقلب ها علمی پژوهشگران...."
"ی" را جا انداختید!
امروز باید یک بار همیشه...
"برای" را جا انداختید!
---
حرف هایتان مقبول است، طرح سوال هایی اساسی است که البته مدت هاست اذهان بسیاری از دلسوزان را درگیر کرده است، اما راه حل هایش هم خیلی کلی است! البته نه راه حل هایی که شما ارائه داده اید (مثل این: "اصلاح از ابتدا در اندیشه آغاز شود") این میدونید یعنی چی؟ یعنی تلاش برای بازسازی فرهنگ ضعیف شده ی یک ملت که به بهانه ی پیشینه ی تمدن قوی خود روند تغییر و اصلاح را بسیار برخود کند کردهاند! اگر فرهنگ ما در بسیاری از زمینه ها رشد کند خوب به خودی خود مشکلات حل می شود ! استاد و دانشجو هر دو می شوند انسان هایی متعالی و جیگر! مشکل همین جاست که نمی شود دل به این روند حلزونی شکل خوش کرد! این به خنده داری این است که بگوییم ملت ایران که روی نفت نشسته اند ، قبل از تمام شدن نفت به معنای واقعی و بدبخت شدن، تن به فرهنگ صرفه جویی دهند! در این باره حرف زدن می شود حرف زدن درباره ی سبک زندگی و حرص خوردن های مدام. حوصله تان سر می رود!
اما درباره ی نفس مسئله ی هیئت علمی شدن: اولاً که همه نمی خواهند! آن همه ای که شما می گویید را چرا ما نمی بینیم؟ جامعه ی آماریتان به اتفاق افراد زیادی ازین دست را شامل شده است. چرا که اتفاقاً کسانی که طی این مسیر طولانی تا رسیدن به استادی دانشگاه را به جان میخرند 2 هدف کلی دارند : یا دلسوز این مرز و بوم اند (حالا یا با روحیه ی انقلابی یا صرفاً وطن پرستی! ) و یا دنبال کسب پرستیژ اجتماعی اند. گروه اول بسیار کم اند و وقتی با مشکلات مواجه می شوند معمولاً تا درصد زیادی دچار ریزش می شوند و گروه دوم هم که بیشترند وقتی نهایتاً به مطلوب خود (و نه یسر موعود، چرا که آن چنان یسری هم در کار نیست! عسرش بیشتر است! ) رسیدند دچار همان احوالات تقلب کاری و مزخرف پروری می شوند که فرمودید. بنابراین یک چاره ی اصلی کار، انداختن گروه اولی ها (چه انقلابی و چه وطن پرست) به جانِ گروه دوم است ،چیزی که از اول انقلاب در ایران وجود داشته و منجر به خون دل ها برای همان گروه اول شده،چرا که گروه دوم همیشه برگ برنده هایش برای پیش برد اهدافش بیشتر بوده است. اما من معتقدم –خلاف آن چه که میگویند نسل جدید از ارزش های اسلام و انقلاب فاصله گرفته اند ) توی نسل جدید اساتید گروه اول تعدادشان دارد به خودی خود به گروه دوم می چربد، حالا نخواهیم خیلی هم مبالغه کرده باشیم بهتر است بگوییم دارند خیلی اینجور آدم ها بروز می کنند. حتا قدیمی تر هایی هم که اهل دل (!)بوده اند کم کم دارند جرآت پبدا می کنند برای بروز دل شان! و اگر این روند ادامه پیدا کند (که ما مسئول آن هستیم) آینده ی روشنی را برای دانشگاه خواهیم داشت. من واقعاً معتقدم ما هنوز تا سال های مدیدی در دوره ی گذار خواهیم بود و خون دل ها باید بخوریم اما پایان خوشی در انتظارمان است و انشاءالله، چه باشیم و چه نباشیم، در برکات همه ی خوشی های پایان آن ، که درحقیقت شروعی دوباره خواهد بود با همراهی و حضور امام زمان (عج) ، سهیم خواهیم بود.
واقفیم که حرفهایمان بیشتر تیریپ امیدبخشی بود که شوما ناامید نشوید! وگرنه که خودمان هم داغان پاغانیم برادر!
مهدی ادیب
۰۳ بهمن ۹۱ ، ۰۸:۰۳
چقدر درد آور است که وقتی به کسی می گویی من نمیخواهم دکتری بخوانم، جمله ات را معادل اینها میگیرد:
من خسته شده ام.
من افسرده ام و دیگر نمیخواهم به زندگی ادامه بدهم.
من خنگ هستم و ...
سریع شروع میکند بهت امیدواری بدهد که نه تو میتونی! تو باید به راهت ادامه بدی!!!
مدرک دکتری (و صد البته برند هیئت علمی بودن) مثل بنز 300 میلیونی است که هر کسی بالاخره دوست دارد پزش را بدهد. با این تفاوت که وقتی پای بنز وسط است وجدان خود آدم و اطرافیان یک تکانی میخورد و خیلی به دارنده بنز آفرین و صد بارک الله نمیگویند.
اما به دلیل تقدس جایگاه عالم، و ربط مسخره ای که بین دارنده مدرک و عالم برقرار شده است، کسب مدرک دکتری به هر قیمتی، آمال و آرزوی افراد شده است.
در این بین کسی هم که خودش نمیتواند دکتری بخواند، سعی میکند برادر و پسرخاله ی خودش را تشویق به دکتری کند!!! که حداقل پز مدرک آنها را بدهد.
این می شود که خاله و عمو و دایی و پدر و مادر به جان فرد می افتند که یک وقت نا امید نشوی! به راه مسخره خودت در دالان های تو در تو ادامه بده!
چشمهایت را ببند، ما به مدرک تو نیاز داریم!
مهدی ادیب
۰۳ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۳۵
یعنی من هیئت علمی که از قضا یا مدیر دولتی هستم یا نماینده مجلس، سر کلاس نمیروم، چهار پنج تا دانشجوی ارشد و دکتری دارم که طبق یک توافق دو طرفه کاری به کار هم نداریم، دو شغله هم حساب نمی شوم و ماهی حدود 2 میلیون تومان حقوق از دانشگاه میگیرم که انشالله حلالم باشد!
دانشگاه هم چون به نفعش هست که بالاخره از قِبَل این بزرگان بودجه ای نصیبش بشود، خیلی مشتاق به وجود این استادان کم حضور در دانشگاه است.
اینگونه می شود که نمایندگان مجلس راست راست توی چشم ما نگاه می کنند و می گویند هیئت علمی دانشگاه بودن اصولا کار به حساب نمی آید!
پاسخ:
۳ بهمن ۹۱، ۲۱:۳۸
" این استاد دانشگاه افزود..."
مغز من و شما را مسموم کنند!
سیدسروشمهدی مویدی
۰۴ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۳۴
متن خوب و شستهرفتهایه و در عین حال تامل برانگیز.
چوبکاری کردی که توش (حتی در حد همون پینوشت) به شعر من اشاره کردی. خیلی ممنون.
خیلی در مورد حرفهات بحث دارم؛ اما ترجیح میدم که خلاصه کنم و نکتههایی که به نظرم مهمتر هستن رو بگم. وگرنه مطمئنا نظرم از نوشتهی تو طولانیتر میشه!
مشخصا با کلیات حرفهات موافقم و البته با بیشتر جزئیاتش هم همینطور. اما یه نکات کوچیکی هست که سعی میکنم در حد اشاره بگم.
- من هم از این تقدس زاییده شدهای که در اغلب موارد پدر و مادر و منشأش معلوم نیستن دل خوشی ندارم. برای همین خودم رو محق میدونم که بهت ایراد بگیرم که چرا گفتی «استاد دکتر مهدی بهادرینژاد»؟
به هیچ وجه قصدم تشکیک یا حتی بحث در مورد مقام و رتبهی اون بندهخدا نیست. میخوام بگم این در کنار هم آوردن «استاد» و «دکتر» شاید معنیش این باشه که این واقعا رفته توی ذهن ما که «دکتر» بودن و «دکترا» داشتن به خودی خود منزلتآوره.
قبول دارم که خدا هم توی قرآن استفهام انکاری کرده که:
«هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون»
اما اون «علم»ی که خدا گفته همین علومیه که توی دانشگاهها (از کارشناسی گرفته تا دکترا) تدریس میشه؟
اصلا بر فرض که کسی که دکترا میگیره از شب و روز و خواب و خوراکش زده که درس بخونه و نمرات خوب و عالی بگیره. چرا باید با اون راننده اتوبوسی که از صبح تا شب پشت فرمون نشسته و دنده عوض میکنه اون هم از راحتی و آسایشش میگذره تا برای جامعهش مفید باشه و لقمهی حلال دربیاره از لحاظ منرلت اجتماعی فرق کنه؟
یاد اوایل کارشناسی خودم افتادم که به تدریسیار(TA)هایی که برای حل تمرین میاومدن سر کلاس هم میگفتم استاد! در حالی که بعضیاشون فقط یه نیمسال قبل ار من اون درس رو گذرونده بودن.
حالا میگم من اون موقع حالیم نبود (و چه بسا الآن هم نیست)؛ چرا یه دانشجوی دکترا باید توی پروژه و تمرینهای تحویلیش اسم تدریسیار رو که یه دانشجوی دکترای دیگهس با پیشوند «دکتر» بیاره؟
واقعا اگه جلوی خودم رو نگیرم درددلم در مورد همین یه نکته میشه چند صفحه؛ پس نکتهی بعد.
- یه جایی گفتی که «در جامعهای که همه میخواهند سر هم را کلاه بگذارند...». اگه مصداق این حرفت جامعهی فعلی ایرانه من بهت اعتراض دارم. به نظرم این تعمیمت یه کم زیادیه؛ بیانصافیه.
نتایجی که در ادامه توی جامعه متذکر شدی رو قبول دارم، اما من کلا تازگی نسبت به این نوع حرفها که «همهی ایرانیها ...» حساسیت پیدا کردم!
- راهکار آخری هم که پیشنهاد کردی نمیدونم چقدر قابل پیادهسازی باشه.
پ.ن. با نظرات «مهدی ادیب» به شدت موافقم.
خدا خیرتون بده و عاقبت به خیرمون کنه!
نصیری
۰۷ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۳۶
این بحث تحصیلات تکمیلی برای ما نسل سومی ها که از بچگی تنها راه موفقیت رو راهیابی به دانشگاه و اینجور مسائل عنوان کردند شده ماجرای تعریف عشق! که هرکسی یک نظری داره که اصلا چرا و چطور. در هر حال چیزی که واضحه این هست که به زودی سیستم متحول خواهد شد و کار به جایی رسیده که حتی نیاز به حل مسئله و پیدا کردن راه حل نیست. با توجه به سیر بسیار بالای فارغ التحصیلان ارشد و دکترا اونهم از نوع بی سواد یا بی مصرف خود ملت پابرهنه کم کم متوجه این واقعیت میشن که دانشگاه رفتن دیگه نه ارزش و نه پرستیژ سابق رو نداره و رو به روشهای جدیدتر میارن. اما حیف که این وسط یک سری امثال ما له و لورد شدیم رفت ;)
ایرانمنش
۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۳۵
ای کاش به جای توسعه ی این همه دانشگاه های ازاد و پیام نور و غیره و ذلک در سفلی محله و علیا محله ی دهات و شهرستانها کمی به فکر توسعه ی پژوهشگاه بودند!
با تشکر از شما و کلیه ی دردمندان!
کبوتر سپید
۲۱ بهمن ۹۱ ، ۰۱:۲۷
مُد گرایی – متأسفانه به خیلی از آدم ها و گاها" خودمان این قضیه تزریق شده که باید و باید پیش بروی، نباید کم بیاوری. در کشور ما نداشتن مدرک مساوی با بی سوادی است و علم تجربی یعنی هیچ !
از نظر بنده طیف وسیع افراد جامعه که به دنبال دانش می روند ! آیه ""اوَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ" *آیه 188 آل عمران*" در موردشان صادق است.
پس می رسیم به اینکه خروجی دانشگاه های ما فقط دکتر ،مهندس ،حسابدار ، مدیر و.... است که اسمی دارند و 95% همین بچه ها به رشته شان علاقه ندارند ! و کیف می کنند که مهندس و دکتر خطاب شوند !
به تازگی که می شود بدون کنکور هم وارد دانشگاه شد و حتی همین سد هم از بین رفت و ظرفیت ها چند برابر شده و چه برای دانشگاه های آزاد و چه فراگیر پیام نور که با تبلیغات دعوت به درس خواندنمان می کنند صلاح مان را نمی خواهند و به قول یکی از دوستان گرانقدر که این روش گزینش یعنی از دیده نظام آموزشی من دانشجو هیچ ارزشی ندارم و فقط به عنوان خوراکی برای پر کردن لیست وزارت علوم هستم
آنوقت من مانده ام کسی که 4 سال از عمرش را صرف خواندن زیست ملکولی و جانوری و... کرده چطور یک شبه مهندس شهرسازی شده و با تمام غرور فخر می فروشد که مرا مهندس خطاب کنید !!!!
قسم می خورم خوشبینانه 80 % هم نسلان ما فقط برای اینکه لیبل دانشجو ی دکترا بر سرشان باشد انتخاب رشته کرده اند تا از خیلی مسائل در امان باشند !!!! و مایه مباهات فامیل و خانواده :-/
این تعداد درس را برای درس نمی خوانند ....
با علم به اینکه اگر حتی رتبه کنکورم یک رقمی هم شد من به علاقه ام توجه کنم نه به بازار کار و پول و... آنوقت هست که علم به موازات عمل قرار میگیرد و خوشبینانه هر کس در جای خودش می نشیند و علمش را کاربردی می کند که به درد مملکت می خورد. این را هم تا یادم نرفته بگویم که به نظرم در همان 4 سال کارشناسی دانشجو کلی چیز یاد میگیرد و در کارشناسی ارشد در شاخه مورد علاقه اش متمرکز میشود و خیلی از دانشمندان و پژوهشگران بنام لزوما" مدارج بالای علمی ندارند
این قصه سر دراز دارد .... از جوانب مختلف که ما دلمان پر است
پ.ن: پوزش بابت طولانی شدن نظر ! این پست شما چند بعد مهم را شامل می شود و راستش 2 صفحه از نوشته هایم را حذف کردم . در واقع حرف زیاد است و جا کم ....